یک نفس خون آشام ....
باید سعی کنم شبیه سازی کنم هری که از من متنفره منم دقیقا روبروی من نشسته!چشمانش، را تصور کردم!و لب هایش را!بیشتر دقیق دم کاملا فکر میکردم آن جاس!چشمانم را به آرامی باز کردم!به کسی جلویم بود با دقت نگاه کردم!خودش بود ولی چه جوری من حتی تلاش هم نکرده بودم!فقط یک تصور کوچک!داد زدم:مارتین!در خانه به سرعت باز شد،مارتین بیرو آمد داد زد:آتریسا چی شده؟کجایی؟در صدایش موج نگرانی وجود داشت!داد زدم:اینجا!به طرف من آمد!چشمانش گرد شد و به طرف من که جلوی خودم نشسته بودم آمد گفت:کدام واقعیست؟!لبخند زدم و گفتم:من!سرش را تکان داد و گفت:بله بله!به طرف من آمد و محکم بغلم کرد و گفت:بهت افتخار میکنم! تو واقعا قوی بدون این که یک کم به این پسره هری تمرین کنی توانستی!دختر آفرین!لبخند زدم!خودمم فکر نمیکردم با اولین تلاش بدون کمک کسی بتونم!با لبخند نگاهم کرد ولی دوباره متوجه ی چشم های توخالیش شدم سرد و بی احساس!گفت:خب فردا نقشه انجام میشه به پسرا میگم برن دم در خانه بندازنش جلوشون من و تو باید از یک جای دور فیلم را تماشا کنیم!گفتم:عاشقه اینم عکس العملشون رو ببینم!پوذخندی زد و گفت:منم!سرم گیج رفت و و نزدیک بود بیفتم زمین مارتین محکم من را گرفت و گفت:فکر کنم خیلی خسته شدی زیادی انرژی مصرف کردی بهتره بری بخوابی! سرم را تکان دادم،احساس کردم از دماغم خون داره میاد!دستم را سمتش بردم و پاک کردم!تمام دستم قرمز شده بود البته اگر آن رگه های نقره ای را فراموش کنیم!بر روی دستم چکه چکه خون میریخت!مارتین به من نگاه سردی انداخت و گفت:به نظر میرسه تغیراتت داره زودتر شروع میشه!برو تو اتاقت استراحت کن!سرم را تکان دادم!و به طرف ساختمان دویدم! .............................
نظرات شما عزیزان:
عالی بود.ممنون.
نمیتونم مجبورش کنم که از من خوشش بیاد!چشماننم را بستم و فکر کردم یکی مثل خودم
پاسخ:9 و خورده ای میزارم!چراااا؟پیانو به این خوبی؟البته بعضی وقت ها منم خودم حوصله ندارم ولی بیشتر وقت ها عاشقشم
پاسخ:ممنون
پاسخ:ممنون :)
عالي بود
راستي ادامه ي داستانو تو اين آدرس مي نويسم.
پاسخ:خیلی خیلی ممنون!دیگه مطمئن میشدیم آتریسا رو میکشه!
حتما حتما میام میخونم
برچسبها: ماه شوم,